گر ما خطا کنیمُ عطای تو بی حد است
نومیدی از عطای تو ُحد خطای ماست
در عاشقی گریز نباشد ز ساز و ســوز
اِستاده ام چو شمع، مترسان ز آتشم
باشد مبارک نام تو , آغاز هر گفتارها
زیرا به یادت ساده شد , فرجام هر دشوارها
آن سفر کرده که صد قافله همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
دلا بســـوز که سوزِ تو کارها بکند
نماز نیمه شبی دفعِ صد بلا بکند
یک نقطه بیش، فرقِ رحیم و رجیم نیست!
از نقطــه ای بتــرس که شیطـانی ات کنند!
شب است و غم گرفته تارو پودم
تویی تو خالق جودو سجودم
ربوده مهری چو ذره تابم ٬ز آفتابی در اضطرابم
که گر فروغش به کوه افتد٬ز بیقراری در آید از پا
از سوزِ محبّـــت چه خبــر اهـلِ هـــوس را؟!
این آتشِ عشق است نسوزد همه کس را!
آن را که به زلــف تــــــو دل آویخته باشــــد
گر ملک جهانش رود از دست٬غمی نیست